بدون جنگ زمین فدک رسید به مسلمانها، آیه آمد:” ا زآنچه خدا به تو بخشیده؛ حق خویشانت را بده.” پیامبر زمین را بخشید به دخترش. ابوبکر را که خلیفه کردند، فدک را گرفت. فاطمه رفت پیش او. گفت:” چرا چیزی را که پدرم به من بخشیده از من گرفتید!؟”
ابوبکر جواب داد:” اگر مالکی، شاهد بیاور.”
علی و امایمن شهادت دادند.
خلیفه نامه نوشت:” فدک مال فاطمه است.”
عمر آمد. نامه را که دید، داد زد:” این زمین غنیمت مسلمانهاست، در ثانی علی از این ماجرا سود میبرد، شهادتش قبول نیست، امایمن هم زن است، شهاد یک زن کافی نیست.”
عمر نامه را به زور گرفت، پاره کرد، بعد هم کاری کرد که فاطمه تا آخر عمر حاضر نشد حتا نگاهش کند.