شهید سید حسین علم الهدی
ازاده قهرمان برادر جولا می گوید:
در ایامی که سید حسین علم الهدی،فرمانده سپاه هویزه بود.
روزی با وانت سپاه با یکدیگر به اهواز امدیم.حسین نزدیک کبابی ترمز کرد
و رفت سفارشچندین سیخ کباب داد.منتعجب کردم.که چطور ایشانخرج
اضافی می کند؟کبابها را گرفت و حرکت کردیم..به یکی از مناطق
مستضعفنشین رفتیم و سید حسین درب چهار یا پنج خانه را زد
و هر کدام درب را نیمه باز می کردند،ایشان کباب ونان را به انها می داد و
بدون اینکهکسی را ببینیم درب را می بست.بالاخره فقط دو تا از
کبابها باقی ماند.ظهر به منزل ایشان رفتیم و مادرش با شادی به استقبال
سیدحسین امد.سید حسین سفره را باز کرد و به من گفت،بایدکبابهارابخوری.
هرقدراصرار کردم ایشان از کبابها نخوردوغذای ان روزش تنها مقداری نان وسبزی بود.
به نقل از کتاب لحظه های اشنا